فاطمیه که می آید، شبیه بچه یتیم های کنار قبرستان میشوم. همان هایی که پاهایشان را سخت در آغوش گرفته اند و بغض دارند. همان هایی که دست هایشان را به هیچ کس نمیدهند.
آخر آنها به آغوش مادر معتادند. معتاد شدن که دلیل نمیخواهد. معتاد شدن یکهو می آید. معتاد نوازش های دست های گرم،معتاد تنگ در آغوش گرفته شدن،معتاد نفس هایی که تو را بو میکشند.
فاطمیه شبیه بیمادری های کودکی است که دلش مادر میخواهد...
به نظر تو فاطمیه شبیه چیست؟