صدای پای خدا را شنیدم! شبیه چِک چِکِ باران بود! عطرش همه جا پیچیده بود. شبیه عطرِ کاهگِل! تابحال عطر کاهگِل را استشمام کرده ای؟ همان عطرِ دستانِ پیرمردِ روستای پایینی که سقفِ خانه ی همسایه ی نابینایش را کاهگِل میکرد برای زمستان!
صدای پای خدا را شنیدم! شبیه نسیمِ سحرگاهی بود! عطرش همه جا پیچیده بود! عطر محبوبه شب میداد! تا بحال عطرِ محبوبه ی شب را استشمام کرده ای؟ همان عطرِ چادر نمازِ پیرِزنِ روستای بالایی را میداد که نانِ شبش را با کودکانِ یتیمِ همسایه اش قسمت کرد تا گرسنگی شیرِ مادرِ تازه فارغ شده را خشک نکند!
صدای پای خدا را شنیدم!شبیهِ...