سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چرک نویس من

شعر نمیگویم! شعر گفتن را دوست دارم... کاش شاعر شوم از برای دربارِ خداوندگار...

جوان که باشی، زمین را زیر پاهایت به لرزه می اندازی...

روزی جوانی بود که زمین برای زیر پا رفتنش پیش قدم میشد...

روزی جوانی بود که نفس هایش بوی بهشت داشت...

روزی جوانی بود که غرور را معنایی نو بخشید...

روزی جوانی بود که ایمان را روحِ تازه بخشید...

روزی جوانی بود که غیرت را برای دنیا هِجی کرد...

روزی جوانی بود که فرشته ها هم عاشق صدای اذانش بودند...

علی بود و شبیه پیغمبر... چقدر زیباست تداعی همزمان این دو... چقدر زیبا و علی وار زیستی... چقدر زیبا و پیغمبر وار زیستی... 

یک بارِ دیگر اذان بگو برای دل پدر... یک یارِ دیگر بخند برای دل مادر...