سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چرک نویس من

شعر نمیگویم! شعر گفتن را دوست دارم... کاش شاعر شوم از برای دربارِ خداوندگار...

دست کَرَم خدا باز شده و من هنوز اندر خَمِ کوچه ی سرگردانی خویش ام!

ترسم از روزی که منادی بانگ برآرد که ایها الناس!بگوش باشید و بهوش باشید عید سعید فطر است...

عید فطر بیاید و من هنوز دستم خالی از این خوان کرم باشد...

خدایا!کریما! رحیما! اَنیسا! 

چگونه بگویم اللهم لَکَ صُمنا

و علی رِزقکَ افطرنا

و علیکَ توکنا

چگونه بخوانمت که بنده نفس بوده ام

چگونه بخوانمت که گاهی روزه هایم از سَرِ غرورم بود نه بندگی ات

چگونه بخوانمت که گاه روزه ام را با گوشت برادر مومنم افطار کرده ام

چگونه بخوانمت که جای توکل به تو نگاهم به دست بندگانت خیره است

کاش قبل از قدر، قدر بندانم...

کاش در قدر کمی کمتر شرمنده باشم...