با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+به حرف هايش خنديدم و گفتم: آره جونِ عمه ات! تو که راست ميگي!! اخم هايش در هم رفت و گفت: عمه ام فاطمه معصومه (س) است... شرمنده سرم را پايين انداختم و يادم آمد پيام آورِ کربلا هم عمه بود... از کِي؟ چه کسي اين واژه را در دهانمان انداخت وقتي عمه جانمان زينبِ کبري و فاطمه معصومه (س) است؟؟
+يادم نمي آيد دمي، باشي به حالت با خودت. بعد از تمام روز ها، سر را گذاري روي پَر. يادم نمي آيد که تو، لب تشنگي اشکت نشد. در گوشه ي رودي روي و زير لب نجوا نکن. يادم نمي آيد که تو، يک دم زِ من غافل شوي. ديدي که سرگرمم ولي دنبالِ من هر جاي روي. تو نان و خرما ميبري، هر شب به روي دوش خود. من سر به بالين با شکم هاي پر از شهد عسل دارم هنوز... ( پريشاني هاي ذهن خسته)
+قدم بر چشمِ اهلِ قم گذارد. به خاکِ خشک و شورِ قم گذارد. بيا يک رکعتي هم تو ادا کن. در اين بيتِ پر از نورِش دعا کن. تماشا کن قدومش را به اين شهر. که قبرش گشته قبر مادرِ ما. مگر عمري دعايت ديدنِ زهرا (س) نبوده؟ بيا اين عمه جان، زهراي ما شد. (سالروزِ ورود فاطمه معصومه (س) به قم) (پريشاني هاي ذهنِ خسته)
+مي آيد... ميدانم مي آيد... همه دنيا هم بگويد نمي آيد من به او ايمان دارم! شايد دور باشد، اما دروغ نيست... قولِ مهدي زهرا (عج) قول است... مگر نميداني که از اينهاست که ميگويند: مردهِ و قولش...
+کاش حرف هايت آويزه ي گوشم بود! مثلا: هر چه براي خود ميپسندي، براي ديگران هم بپسند و هر چه براي خود نميپسندي براي ديگران هم مپسند... چرا خوب ها و سود ها براي من و بد ها و ضرر ها براي او؟!کدام حرفت را گوش کرديم آخر؟
+زيارت رفته اي وقتي پريشاني؟ همان موسِم که اشکت گرم و دستت سرد و تنها بود! همان ساعات قبل از روشنيِ صبح! همان وقتِ نِقاره قبل خورشيدِ سحرگاهي! همان وقتي که يوسف گشته و درهاي بسته باز ميگردد! زيارت رفته اي با قلب خسته، دست بسته، پاي لنگ؟ زيارت رفته اي با بي قراري ها و سنگينيِ بارِ خستگي ها و گناهانت؟...
نگاهت گنبدش را خوب کاويده؟ دلت از غربت آن بي حرم ها خوب لرزيده؟ دعايم کن اگر گاهي پريشاني! دعا در حق همسايه! شنيدي مادر سادات هم... (پريشاني هاي ذهن خسته) - چرک نويس من
+سالها دلخوشي ام غيبت کبري بودست! با خودم فکر نمودم که دگر پايان است! بعد از اين جمعه و آن جمعه و صد ها! نه! هزاران جمعه! بعد کبري چه گذارم به سَرِ غيبتت اي نرگس ياس؟ (پريشاني هاي ذهن خسته)
+من مرگ را پُرِ اسرار ديده ام... آخر بزرگ شده ي دامانِ زينبم... من مرگ را گفته ام اهلا من العسل... شِبهِ علي اکبرم اما يَلِ حسن... (پريشاني هاي ذهن خسته)
+اي دختر خورشيد، اي مادرِ ماه!اي فاطمه ( س) اي انسيه اي حوريه اي جامع صفات! اي روشني مغرب و مشرق از توست! در کوچه نيا، جاي تو در کوچه نبود! در را نَگُشا جاي تو در پُشت نبود! دستان حسن(ع) را تو دستانت گير! ديگر نرو خانه خانه دنبالِ کسي! تنهاست علي تو همسرش را که نگير! خود را نکن اي فاطمه(س) پنهان از او! تو جان علي مرتضايي (ع)بخدا... ( پريشاني هاي ذهن خسته)
+تلفنم زنگ خورد.شماره نيفتاده بود.نميدانستم کيست! تلفن را برداشتم: (الو!) صدا ضعيف بود. دوباره گفتم: (بفرماييد! صدا نمياد) بريده بريده شنيدم که ميگفت: ( منم! خدايت! صدايم را ميشنوي؟ خيلي وقت است با من حرف نزده اي! گفتم تلفنت را هميشه درهر حالي جواب ميدهي، به موبايلت زنگ زدم تا صدايت را بشنوم! راستي چيزي نياز نداري؟) بغض گلويم را گرفت.چند وقت است يادم رفته است صداي اذان که مي آيد خدا منتظرِ من است؟
+از لاکِ جيغ تا خدا رفته اي؟؟ تمام لحظه هاي بندگي ات هم از خجالت سرت پايين است... بي لاکِ جيغ تا خدا برو... من ميدانم که چقدر بارِ گناه سنگين و خجالت آور است.... آخر من هم از لاکِ جيغ به خدا رسيده ام...