نظرات ارسالي
+
سلام دوستان عزيز! با مدد الهي و نگاه شهداي عزيز، نگارش جلد چهارم و آخر از مجموعه (از روزي که رفتي) با نام "اسطوره ام باش مادر" به پايان رسيد.
*ترخون بانو*
99/6/20
انديشه نگار
سلام ...@};- خدا قوت
چرک نويس من
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} سلام. ممنون عزيزم
+
اسطوره زمانه تويي اشتر علي
من مانده ام بعد تو ياور ولي
سوگند ميخورم بعد تو قاسمم
پا در کاب و مهيا و عازمم
تا روز انتقام توغرقِ در عزا
در روز محشرشان ميدهند بها
(دلتنگي براي سپهبد دوران)
هما بانو
98/10/25

+
انگشترت نگين سليماني من است
دستت شبيه ماه کربلايي من است
(دلتنگي براي سپهبد دوران)
انديشه نگار
98/10/25
+
داغ تو بر دلِ محراب بمانْد... از دل ياس شنيدم که دگر تاب نمانْد... بعد تو ياس نمانْد و دگر احساس نمانْد... جمله ي اهل زمين مُرده و يک ناس نماند...
يک فنجان آرامش
98/1/30
+
آقا دلم تنگ است بيا...
دلتنگ ديدارم بيا...
اين روز ها گرم است ولي....
من سردِ سردم تو بيا...
خورشيد و مهتابم کجاست؟
آن يار ديرينم کجاست؟
من که دلم پرپر شد و...
محبوبِ جان من بيا...
يک فنجان آرامش
98/1/30
يک فنجان آرامش
98/1/30
يک فنجان آرامش
98/1/30
+
دلتنگ شدي وقت سحر بهر خدايت؟
يا لحظه ي افطار رسيدن به مرادت؟
دلتنگ شدي پاي دعا بهرِ امامت؟
از صوتِ دل انگيز شدي غرق مرادت؟
مهدي (عج) نرسيدست خدا تو عنايت
تا يار نيايد رمضان نيست به کامت!
(پريشاني هاي ذهنِ خسته)
يک فنجان آرامش
98/1/30
+
پشت من خالي شد و دنيا به کامم زهر ريخت...
رفتنت داغي به جانم همچو جام شوکران در قهر ريخت...
اي حبيبم اي طبيبم، همنفس بانوي ناز....
بعد تو با درد جانم با که گويم من به راز؟...
(پريشاني هاي ذهنِ خسته)
يک فنجان آرامش
98/1/30
_ _
97/6/30
2-عشق هميشگي
97/4/25
+
مادر ببخش يتيمِ بدي شدم... چادر نمازِ عاشقي ات را به سر برم... مادر ببخش يتيمِ دل آذرت...بيچاره گشته و پريشان به خانه ات... مادر ببخش سيه پوشي ات کنم... جز تو براي دل خويش مويه ميکنم... مادر ببخش که بعد تو من هنوز... لب ميزنم به خنده و لبخند را بلد شدم... (پريشاني هاي ذهنِ خسته)
هما بانو
97/2/13
+
[تلگرام]
يکي از مشترياي خوش حسابم
که ازش خبري نبود مدتي فکر ميکردم که براش اتفاقي افتاده
پيامکش داغونم کرد

هما بانو
97/2/13
{a h=ravandi} راوندي {/a} البته منظورم نبود که خودمو خوب جلوه بدما // موقع گرفتن پول ديگه هيشکي رو نميشناسم ... بيشتر متن روي پيامک اون فرد بود ... خدا گرفتاري همگان رو رفع کنه و به گرفتارها صبر بده
+
[تلگرام]
هوالمحبوب
روزنوشت
يک روز يکي از دوستانم از من خواست تا به يک دختر خانمي که وضعيت مالي خوبي ندارند کمک کنم و من گفتم اگر در روزهاي آينده معامله خوبي انجام دهم 100 هزار تومان بحسابشان واريز خواهم کرد
املاک شغل پر درآمدي هست گاهي براي جوش دادن يک معامله ساعت ها وقت ميگذاري و در آخر هيچ ميشود و روحيه ات براي معاملات بدي منفي
من شرط تعيين کردم و من تعيين کردم
و نتوانستم بحرفي که زدم عمل کنم حتي چند تا مشتري پاي معامله هم داشتم که فکر ميکنم بخاطر نيت بدي که داشتم از دست رفت چون گفته بودم اگر معامله بشود !
پريروز بازهم دوستي از من درخواست کرد که به يک بيمار کمک کنم و من اينبار بدون چشم داشتي و شرط و اگري 50 هزار ت فورا پرداخت کردم
و امروز بدون هيج زحمتي يک معامله اي انجام دادم که ده برابر مبلغي که کمک کرده بودم بحسابم برگشت
و چه جاهليم که هنوز هن نميدانيم حساب بانکيهايمان و بيلان مالي آنها رمز دومش در اختيار خداست
هر وقت بخواهد برميدلرد و هر وقت بخواهد چندين برابر بيشتر واريز ميکند
5.12.96
@khialha
کانال داستان کوتاه
هما بانو
97/2/13
