بوی غدیر که آمد، دلم لرزید...شنیده ام دست علی (ع) که بالا رفت، سر حسینش (ع) را بر نیزه کردند...
غدیر را ندیده گرفتند...من پر رنگ مینویسمش تا فریاد شود به گوش جهان شاید این بار قصه ی کربلا عوض شود...
بوی غدیر که آمد، دلم لرزید...شنیده ام دست علی (ع) که بالا رفت، سر حسینش (ع) را بر نیزه کردند...
غدیر را ندیده گرفتند...من پر رنگ مینویسمش تا فریاد شود به گوش جهان شاید این بار قصه ی کربلا عوض شود...
در کربلا چه بود که اینگونه عرفات را به گرد و خاک سپردی؟ چه در کربلا بود که حج الوداعت را نا تمام گذاشته و اسماعیل هایت را به قربانگاه برده و زینبت سعی صفا و مروه اش را در تل زینبیه و خیام تو به جا آورد...راستی، دیدی چه شد؟ هر چه اسماعیل کوچکت پا بر زمین کوبید چشمه ای جاری نشد... مظلوم تر از تو در دنیا کسی هست ای قربانی قربانگاه عشق؟
بوی عطر یاس دارد شال تو
بوی عطر نرگس از دستار تو
بوی یاس و نرگس از سمت حجاز
بوی باغ مصطفی از دستان تو....
یا صاحب الزمان ادرکنی...